شناخت خداوند...

ای بــرادر! خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود 

ادامه مطلب ...

ارزش یک...

To realize The value of a sister Ask someone Who doesn't have one.

ارزش یک خواهر را، از کسی بپرس که آن را ندارد. 

Time waits for no one. Treasure every moment you have. You will treasure it even more when you can share it with someone special.

زمان برای هیچکس صبر نمی کند. قدر هر لحظه خود را بدانید. قدر آن را بیشتر خواهید دانست، اگر بتوانید آن را با دیگران نیز تقسیم کنید. 

To realize the value of a friend: Lose one.

برای پی بردن به ارزش یک دوست، آن را از دست بده. 

ادامه مطلب ...

دوستی با خدا

زیباست که با خدای خود چت بکنیم
در سایت نماز شب عبادت بکنیم
ای کاش که ما فلاپی دلها را
با عشق علی و آل او فرمت بکنیم  

 

خدا ، انسان ، شیطان ،

   آیا می دانی چرا خداوند شیطان را از درگاه خود راند و برای همیشه او را طرد کرد؟ 

چون فرمان خدا را برای سجده بر انسان اطاعت نکرد . 

   اما بی وفایی آدمیان را بنگر که از خدا رو می گردانند و حلقه ی بندگی شیطان  به گردن می آویزند

   رسول خدا (ص) می فرماید: خدا به چنین انسان هایی خطاب می کند : 

من به خاطر تو شیطان را طرد کردم؛ اما تو او را دوست خود گرفتی و به اطاعت او در آمدی؟ 

 

منبع :  المراقبات،میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ص 38 به نقل از کتاب خزاِین مرحوم نراقی

ضرب المثل های جالب چینی(حتما بخونید)

WITH MONEY YOU CAN

BUY A CLOCK,

BUT NOT TIME  

 
WITH MONEY YOU CAN

BUY A BOOK,

BUT NOT   KNOWLEDGE  

 

ادامه مطلب ...

مناجات

خداوندا

عشق مرا برگیر و بگذار تا در کمال ارادت به تو جاری شود.

خداوندا

دست هایم را بگیر و بگذار تا بی وقفه در خدمت تو باشند.

خداوندا

روحم را دریاب و بگذار با تو یکی شود.

خداوندا

فکر و ذهنم را بگیر و بگذار به سوی تو معطوف شوند.

خداوندا

همه چیزم را از آن خود ساز و بگذار ابزاری باشم در دستان تو ...

  

وصیت های امیرالمومنین علی علیه السلام

این وصیت، گرچه خطاب به حسنین - علیهما السلام - است ولى در حقیقت‏براى تمام بشر تا پایان عالم است. این وصیت را عده‏اى از محدثان ومورخانى که قبل از مرحوم سید رضى وبعد از او مى‏زیسته‏اند با ذکر سند نقل کرده‏اند.(1) البته اصل وصیت‏بیشتر از آن است که مرحوم سید رضى در نهج البلاغه آورده است. اینک قسمتى از آن را مى‏آوریم: 

 

ادامه مطلب ...

:: حضرت امیر المومنین علی (ع) ::

 وی فرزند ابو طالب بود. علی (ع) ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطی که در مکه اتفاق افتاد بنا به در خواست پیغمبر اکرم (ص) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد. پس از چند سال که پیغمبر اکرم (ص) به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار در (غار حرا) وحی آسمانی به وی رسید وقتی که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد , شرح حال را فرمود ,  علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و باز در مجلسی که پیغمبر اکرم (ص) خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود ...

 

 

ادامه مطلب ...

امام علی علیه السلام در شب ضربت خوردن

حضرت علی علیه السلام در شب شهادت خود، افطار را میهمان دخترش، ام الکلثوم بود. در هنگام افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت. علی علیه السلام از اول شب تا صبح بیقرار بود. گاهی به آسمان و ستارگان نگاه می کرد و هر چه طلوع فجر نزدیک تر می شد، تشویش او نیز بیشتر می شد. می‌فرمود:« نه من دروغ می گویم و نه آن کسی که به من خبر داده دروغ گفته است. شبی که مرا وعده شهادت داده اند، امشب است.»

سرانجام آن شب هولناک به پایان رسید و علی علیه السلام در تاریکی سحر برای ادای نماز صبح به سوی مسجد حرکت کرد. مرغابی‌هایی که در حیاط خانه بودند در پی او رفتند و به جامه اش آویختند. اهل خانه خواستند آن ها را از او دور سازند، اما امام فرمود:« آن ها را به حال خود بگذارید. آنها اکنون سروصدا می‌کنند اما به زودی نوحه سر خواهند داد.»
امام حسن علیه السلام گفت:« این چه نفوس بدی است که می‌زنید؟»
فرمود:« پسرم، نفوس بد نمی زنم ولیکن دل من گواهی می‌دهد که کشته خواهم شد.»

ام کلثوم از سخن پدرش پریشان شد و عرض کرد:« دستور بفرمایید که جُعده به مسجد برود و با مردم نماز بگذارد.»
فرمود:« از قضای الهی نمی توان گریخت.» آن گاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که این دو بیت را زمزمه می کرد عازم مسجد شد.
« کمر خود را برای مرگ محکم ببند، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد.
از مرگ، آن گاه که به سوی تو آید، جزع و فریاد مکن.»

امام علیه السلام وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. وقتی به سجده رفت، ابن ملجم در حالی که فریاد می زد: « للّه الحکمُ لا لک یا علی » (حکم برای خداست نه برای تو ای علی) با شمشیر زهر آلود، ضربتی بر سر مبارک علی علیه السلام زد. این ضربت به محلّی اصابت کرد که سابقاً شمشیر عمرو بن عبدود در جنگ خندق بر آن خورده بود.
فرق مبارک امام علی علیه السلام با ضربه ابن ملجم تا پیشانی شکافته شد و خون فوران کرد. 

  

منابع:               

  • مروج الذهب،‌ ج 2، ص 425
  • فروغ ولایت، 774 - 7